امنيت ، ثبات و 2تا نوشابه
زندگي عجيبي شده! بعضي وقتها فكر ميكنم خيلي چيزها با يك تلنگر نابود ميشن! خيلي جاها راحت ممكنه پرت بشم! خيلي از زحماتم در عرض چند روز بر باد بره! يا مثلا بعد از يك هفته بيافتم جايي كه دو سال پيش بودم!
من هميشه از خودم مطمئنم (اين جمله رو بايد علامت تعجب بگذارم كه نميگذارم) اما از ديگران چطوري مطمئن باشم؟! از مردمي كه هر روز يه تصميم ميگيرن! از كشوري كه هر روز براش يه تصميم ميگيرن! نميدونم اين موقعيت منه يا همه! منطقهايه يا كشوري!
بعضي وقتها خودمو راحت ميكنم ميگم چه فرقي ميكنه؟! اصلا چيزي كه يه بار بسازي براي دفعه دوم راحتتر هم هست! بعد فكر ميكنم پس بايد منتظر بمونم؟؟!!
بعد به اين نتيجه ميرسم كه از شكست ميترسم!! نميتونم قبول كنم كه جايي شكست بخورم! از يه طرف ميدونم از خودخواهيم آب ميخوره! اما از طرف ديگه از خودخواه بودن دفاع ميكنم!
بعضي وقتها با خودم لج بازي ميكنم تا ياد بگيرم! خودمو تو شرايطي ميندازم كه ميدونم آخرش شكسته! اما آخر كار ميگم اينا همش طراحي شده بود! با غيرمنتظرهها ميخواي چيكار كني؟!
اينحوريه كه فكر ميكنم اگه يه مريخي منو ببينه چقدر به كارهام ميخنده!
شما هم مثل اون مريخيه هستين؟؟؟!!!
::samic::
نوشته شده در بهمن 85
مطالب گذشته