ما باید چه كنیم؟
منظورم از ما، انسان و نوع بشر است و منظور از سوال، نحوهی حركت و راه بشر در چنین مقیاسی است! مثلا بشر باید در مقابل این جهان چه كاری انجام دهد؟ برای ماندن نوع بشر در آینده؟ برای زندگی در زمین؟ حتی جزئیتر، انسانها باید چطور زندگی كنند؟ آیا انسانها باید با هم زندگی كنند یا تنها؟! چطور با هم زندگی كنند؟ آیا مثلا باید عدهای حاكم باشند؟ (و بقیه محكوم؟!) و حتی بسیار جزئیتر، انسان باید در طول زندگی خود چه كند؟ دم را غنیمت بشمرد؟ به فكر آینده و آیندگان باشد؟ به دنبال علایق و ترجیحات خود برود؟ یا صرفا بگذراند؟ شاید اصل سوال این باشد كه بشر از جزئیترین تا كلیترین موضوع زندگی خود باید چه مسیری را انتخاب كند؟ یا حسابگرانهتر، چه كاری به سود و نفع خود اوست؟ (چه در مقطع كنونی و چه در كل)
من میخواهم نحوهی انتخاب مسیر بشر را به دو كلمهی علم و خرد، وابسته كنم. كه در واقع هر دو از یك ریشه، یعنی عقل، نشات میگیرد! مشكل اینجاست كه رشد علم و خرد یا در واقع رشد مغز روندی تدریجی و پیوسته است! هر روز ممكن است به نتیجهای جدیدتر برسد كه نتایج قبلی را باطل كند! درست مثل آزمایشگاه داروسازی كه هر روز داروی جدیدی را اختراع میكند و گاهی داروی قبلی خود را رد میكند! با این حساب، آن چیزی كه ما امروز درست میدانیم، ممكن است فردا درست نباشد! از طرف دیگر به نظر میرسد رشد علم و خرد یا رشد مغز، روندی بدون توقف و بیانتها است! میتوان امیدوار بود نباشد؟! میتوان امید داشت كه روزی علم، پیشرفت نكند و به نهایت خود برسد؟! كه روزی تمام واقعیت مشخص شود؟!
یك مثال: ما در حال حركت در یك فضای باز هستیم. در این فضا، ممكن است هر چیزی وجود داشته باشد! ما هر روز چراغی اختراع میكنیم كه شعاعی از ما را روشن میكند! هر روز نسبت به چیزهایی كه میبینیم اطلاعات بیشتری به دست میآوریم! اما امیدی نیست كه روزی به خورشیدی برسیم كه همه جا را روشن كند! به یك نقشهی ماهوارهای كه همه چیز را به ما نشان بدهد! حداقل به زمانی كه به ما قدرت انتخاب داده شود!!
اولین نتیجهگیری این است كه در هر عمل ما، درصد بالایی از احتمال خطا وجود دارد! آگاهی ما كامل نیست و هر روز ممكن است به نقص نتایج دیروز برسیم!
نتیجهی دوم این است كه اصلا بشریت، هرگز به چنین نقطهی امیدبخشی نخواهد رسد!
نتیجهی سوم: ما همیشه سردرگم خواهیم ماند و همیشه منتظر كشف اشتباهات خود هستیم! حتی نمیتوانیم بگوییم زندگی كردن درست است یا زندگی نكردن!!
اما نتیجهی آخر این است كه در اینجا، به حوزهی احساس پناه میبریم! (به این شكل: )
آه!! زندگی در چنین دنیای سیاهی چطور ممكن است؟! بهترین راه این است كه اصلا فكر نكنیم!!
مامان نهار چی داریم؟!!
پ.ن دوستان نگران من نباشید! فردا صبح كه مرا میبینید، همان كسی خواهم بود كه دیروز بودم! فقط خواستم یك سوال بكنم!
::samic::
نوشته شده در آذر 86
مطالب گذشته