از تعلق و وابستگی تا آسمان جلی و بیقیدی!
غلامِ همت آنم که زیر چرخ کبود / زِ هرچه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است!
آیا واقعا امکان داره؟! از هر تعلقی آزاد بودن؟! بدون هیچ وابستگی زندگی کردن؟!
برای بررسی شاید لازم باشه دو دستهی مهم رو از هم تفکیک کنیم: تعلق به اشیا! تعلق به اشخاص!
اول باید تفاوت تعلق و مالکیت روشن باشه! مثلا من شاید کتابی رو دوست داشته باشم اما فقط یک بار اون رو میخونم و ازش استفاده میکنم و شاید بخوام که اون رو برای همیشه داشته باشم. اما وابستگی با یک مراجعهی پیوسته و همیشگی همراهه که البته در کنارش اجبار هم وجود داشته باشه.
تعلق به اشیا یعنی چی؟ من مثلا به سازم وابستهام. بدون سازم احساس بدی دارم و حتی دلم براش تنگ میشه! مقداری هم به کامپیوتر و اینترنت! و از همه مهمتر به یک خانه و یک اتاق و یک تخت که ازش آرامش بگیرم!
اما آیا میشه اینها رو رها کرد؟! وابستگی رو رها کرد؟ باید رها کردن رو معنی کرد! شاید بشه اینطور گفت که "وقتی هست، ازش استفاده میکنی و لذت میبری؛ وقتی نیست، ناراحت نیستی!" (و از چیز دیگری استفاده میکنی)
خونه برای من حالت خاصی داره. همیشه از دراز کشیدن روی تختم توی اتاقی که جدا از دنیای بیرونه، آرامش گرفتم. همیشه از ترافیک و شلوغی شهر به اینجا فرار کردم. چطور میشه این رو هم رها کرد؟
یکی از فانتزیهای من آسمان جل بودنه! زمانی که زمین، فرشم باشه و آسمان، سقفم! برای خوابیدن، فقط کافیه دراز بکشی! مهم نیست پیادهروِ کنار خیابون باشه یا نیمکت یک پارک! مهم اینه که مجبور نیستی شب خودت رو به جای خاصی برسونی!! بدون هیچ قیدی زندگی کردن!
اما وابستگی به اشخاص چی؟
برای ما، کسانی هستند که بسیار دوستشون داریم و یا حتی عشق! آیا اینها رو هم میشه رها کرد؟
آگه باور داشته باشیم که بر خلاف «از دل برود، هر آنکه از دیده برفت»، فاصلهی روانی با انسانها، ارتباطی با فاصلهی فیزیکی نداره، مشکل حل میشه؟
میشه کسی رو به اندازهای دوست داشت و سالها ندید؟ اگه به راحتی بشه جواب آری داد، آیا میشه اینطوری عاشق هم بود؟!!
مرز خطرناک و عجیبی است!
شاملو، شعر اول این متن رو با اضافه کردن این بیت تصحیح کرده:
مگر تعلق خاطر به ماهرخساری / که خاطر از همه عالم به مهر او شاد است!
اما گذشته از همهی اینها، آیا واقعا کسی میتونه از هر چیزی که رنگی از تعلق داره، آزاد باشه؟
حافظ، خودش رو بندهی چنین کسی میدونه! یعنی اینقدر از نبودنش اطمینان داره؟!
اصلا درست چیه؟ در طیفی از وابستگی به همه چیز تا راه رفتن بدون هیچ چیز و جدا از همه چیز!
وقت بیدار شدنه؟
پ.ن کلمات "آسمان جل" و "بیقید" رو با همین معنی ظاهری ببینید!
::samic::
نوشته شده در تیر 87
مطالب گذشته