واژهها از کیبورد میترسند!
خاکستر مرگی که بر روی وبلاگستان مانده، قابل درک است! خشم پشت خاکستر هم! ماههاست که خشم را میتوان هر جایی لمس کرد. به خصوص در صدا! یا بیصدا! توجه کردهاید دیگر جوکی ساخته و گفته نمیشود؟ حتی برای آنها! حال خندیدن نیست. دیگر جوک هم آرام نمیکند! جوکها به ناسزا تبدیل شدهاند و ناسزاها را باید در چشمها خواند! و در دندانها! و البته نه در مشتها چون با کیسههای کوچک و نازک خرید نان و پنیر و تخممرغ و سیبزمینی پر شدهاند.
تقویم روی میز، بهار را نشان میدهد. نمیدانم! آن موقع که زمستان نشان میداد، تابستان بود، آن موقع که تابستان نشان میداد، بهار و حالا هم که پاییز شده است! آسمان هم که کارش از مَشک گذشته! عیبی ندارد! چه کسی کاری به کار فصل دارد؟ تقویمها برای این خوب هستند که ورق بزنیم ومناسبتهای جدید پیدا کنیم!
مناسبتهای جدید! مناسبتهای جدید!! نه تناسب دارند و نه مناسبند. اما خوب در تقویم که چیز دیگری نمینویسند! ماندهایم منتظر مناسبت!
اما روزهای خالی تقویم هم که تا ابد خالی نمیمانند! همهی مناسبتها هم، زمانی یک روز خالی بودند! کیسههای نازک دوام ندارند این که دیگر معلوم است!
::samic::
نوشته شده در فروردین 89
مطالب گذشته