Fight Club


(اگر اين فيلم رو نديدين اين مطلب رو نخونيد!)
يه فيلم توووپ ديدم! باشگاه مبارزه يا باشگاه مشت زني فيلميه كه تونسته دو عنوان بزرگ از من بگيره! (چه با عظمت!!) "بهترين فيلمي كه تا حالا ديدم" و "بزرگترين فيلم انتقادي به بشر"
عنوان هاي باحالي هستن نه؟ اما اگه بخوام از فيلم دفاع كنم بهتره شرح ماجرايي كه اولين بار خودم فيلم رو ديدم بگم! (متاسفانه كيف دفعه اول ديدن اين فيلم با لو رفتن ماجرا تكرار نميشه!!)
اولين چيز تيتراژ فوق العاده فيلمه! در واقع توي تيتراژ همه ماجرا لو ميره اما اون موقع هيچ كس متوجه اين موضوع نميشه! دوربين دقيقا از تراوشات مغز شخص اول حركت ميكنه و به شخص دوم (تصور شخص اول) ميرسه! خيلي قشنگ بود.
از اول كه فيلم شروع شد با نوع فيلم برداري و تدوين كلي حال كردم اما هنوز نمي دونستم قراره چه بلايي سرم بياد!
اولين برداشت ها از لحظه اي شروع ميشه كه شخص اول تو هواپيما ميشينه و تقريبا تا آخر فيلم برداشت من اين بود كه اين يك فيلم درباره پوچيه! و (چون به نظر من پوچي بزرگترين مشكل انسان امروزه) همين كافي بود تا با فيلم حال كنم.
جرقه بعدي شوك اصلي فيلم كه ما مي فهميم اين دو نفر يكي هستن اما هنوز هم جرقه اساسي نيست!
بزرگترين و اصلي ترين جرقه فيلم دقيقا ثانيه هاي آخر فيلمه! اتفاقي كه باعث شد من دقيقا ميخكوب بشم!
بگذاريد آخرين صحنه ها رو مرور كنيم: شخص اول، شخص دوم يا به عبارتي خود كثيف و دروغينش رو مي كشه. دختره وارد صحنه ميشه و تحت تاثير اين تغيير بزرگ همه چيز رو فراموش ميكنه. شخص اول ميگه "به من اعتماد كن مارلا، همه چيز درست ميشه". دقيقا در همين لحظه برج ها منفجر ميشن و هر دو شادمانه (يا اميدوارانه!) در حالي كه دست همديگر را گرفته اند اين صحنه را تماشا مي كنند! اينجا فيلم تموم ميشه و در واقع روي دوم سكه فيلم هم لو ميره!
يك جاي اين قضيه مشكل داره! چرا تماشا كردن برج هايي كه فرو ميريزه لحظه خوبيه؟! چرا همه چيز درست ميشه؟! جواب اين سوال در اينه كه مگه اون برجها چي بودن؟! برجهاي بانكها. برجهاي پول. برجهاي سرمايه داري! برجهايي كه انسانها رو طبقه بندي مي كنن! با از بين رفتن همه برج ها نماي دور شهر معلوم ميشه! انگار اينها كثافتهايي بودن كه جلوي ديدن واقعيت رو گرفته بودن!
مي خوام حرفم رو بزنم: به نظر من شخص اول فيلم نه تنها يك نمونه شخص دوم داره بلكه خودش نماد كل بشريت و انسانه! (يك شوك واقعا بزرگ)
حالا بايد فيلم رو بازبيني كرد! انسان و بشر كه در خيال خودش موجود ديگري ساخته در واقع به جان خودش افتاده! صحنه هايي رو به ياد بياريد كه شخص اول داره با شخص دوم كتك كاري مي كنه. آيا اين نماد همه جنگ هاي بشر نيست؟ بشري كه فكر ميكنه داره با كس ديگري مي جنگه؟ با دشمن؟ دشمني كه در واقع اون هم مثل خودشه؟ در واقع اصلا خودشه؟!! بشري كه با فكر ويرانگر خودش همه چيز رو از بين ميبره و تازه فكر ميكنه اين كارها را دشمن و نيروهاي بد انجام دادن؟! چيزي كه تمامش ساخته خودشه تا پوششي براي كارهاش باشه؟!
حالا تازه مي فهميم چرا اينقدر اين فيلم پر از صحنه هاي خشونت بار شده! اينها دنيايي است كه ما داريم درونش زندگي ميكنيم! خشونت به همه جا نفوذ كرده و حتي نياز جنسي رو هم با نهايت خشونت نشون ميده! در اصل بهتره اسم اين فيلم رو به اين شكل تصحيح كنيم: " باشگاه مشت زني: دنيا "
راه حلي كه فيلم براي بيرون رفتن از اين معضل ميده، همون چند ثانيه آخره! درك واقيعت، كشتن خودِ دروغين، عشق، از بين رفتن پول و نظام طبقاتي و برابري همه انسانها.
فيلمي بزرگ و تفكربرانگيز از كاگرداني كه من دوست دارم: ديويد فينچر
به نظر من زيباترين سكانس اون قسمتي هست كه شخص اول داره از دست شخص دوم فرار ميكنه! سريعتر و سريعتر مي دوه اما نميتونه ازش دور بشه! چون درون خودشه!

::samic::

نوشته شده در بهمن 85

مطالب گذشته