بازي رواني
امشب بعد از مدتها رفتم سينما. خونبازي بنياعتماد. يك خونبازي واقعي. جالب ترين وجه فيلم، فيلمبرداري سياه و سفيده. وقتي در لحظات اول فيلم متوجه اين موضوع شدم، با خودم گفتم اي كاش تا آخرش همين طوري باشه و البته همون طور موند. و بازي با رنگ در خون بازي حرف مهمي ميزنه. دنياي سياه و سفيد يا خاكستري. به نظر من نميشه گفت خاكستري. دنيايي سياه و سفيد. اما سفيد كجاست؟ دنيايي سراسر سياه! گيرم كمتر يا بيشتر!
آيا اين واقعيته؟ دنيايي سراسر سياه؟ حتي درياي زيبايي كه با نماي وايد گرفته شده هم سياهه؟ شايد بشه گفت كه اين خصلتي از دوربينه و البته از ناظر! شايد چشم بازيگران اين فيلم سياه و سفيده!؟ تنها رنگ فيلم، رنگ زيباي ميوهاي است كه در آخرين لحظات آخرين سكانس وارد دوربين ميشه. مثل اينكه بعد از "زندگي شيرين ميشود" دوربين (و البته چشم) هم ارتقا پيدا كرده!
بررسي اعتياد رو اگه دست من ميدادن حتما اجتماعي ميساختم اما مثل اينكه بنياعتماد چندان با من همفكر نيست! تنها جنبهاي كه موضوع رو اجتماعي ميكنه توالي دو سكانسه. در يكي دوربين درون خانهاي در نهايت آشفتگي (ظاهري و باطني) حركت ميكنه و در ديگري بر فراز اتوباني مملو از ماشين و صداي بوق ميچرخه. البته اين آشفتگي در تمامي خيابانها تكرار ميشه!
تمام فيلم خونبازي در يك حركت از سمت دنياي آشفته و كثيف شهري (تهران) به سوي دنيايي سبز و آرام (شمال) خلاصه ميشه.
هرچند بجز دو سكانس "زندگي شيرين ميشود" آخر، آرامشي در هيچ جاي فيلم وجود نداره! وجود اين دو سكانس من رو كمي آزار ميده. تنها دليل وجودش ميتونه نتيجه اين سفر طولاني باشه! خونبازي چندان از حدود يك فيلم مستند فراتر نميرود.
فيلمبرداري با دوربين روي دست، با اينكه اضطراب رو در فيلم زياد ميكنه، چندان به دل من ننشست. نكته جالب درباره دوربين نگاهي است كه گاهگاه دوربين به اطراف داره! مثل ناظري كه در كنار شخصيتها است اما اونها از حضورش بيخبرن!
و در آخر اينكه در هيچ جا خوني نميبينيم! خونبازي يك بازي رواني است. يك بازي رواني در حد خونبازي!
::samic::
نوشته شده در فروردین 86
مطالب گذشته