پوچي
پوچي را به سادگي، نداشتن اعتقادات يا عمل نكردن به اعتقادات و در كل بر اساس اعتقاد مشخصي عمل نكردن تعريف ميكنم. هرچند پوچي ميتواند خود اعتقاد آفرين باشد! اعقاداتي كه اغلب خطرناك ميدانيم. اما در اينجا ميخواهم صرفا به پوچي بپردازم. به نظر من پوچي بزرگترين مشكل انسان امروز و به خصوص ايراني امروز است. شايد سست شدن بنيانهاي ديني به هر دليل و سببي و ارائه نشدن فلسفههاي جديد و كارامد و مطابق نيازها و احتياجات زندگي انسان امروزي يكي از اصليترين دلايل پوچي است. اينها خود از استفادههاي ابزاري و قدرتطلبانه و منفعتطلبانه از دين و از طرف ديگر گوشهنشيني و به انزوا رفتن روشنفكران و شايد تنبليها و بيمسئوليتيها و كنج عافيت طلبيها به وجود آمده باشد. به هر حال در ريشهيابي اغلب معضلات اجتماعي مستقيم يا غيرمستقيم به پوچي ميرسيم. مشكل آنجاست كه انساني كه بر اساس اعتقاداتي -فارغ از نوع و كيفيت- عمل ميكند و دليلي منطقي و عقلي براي اعمال خود دارد را ميتوان پيشبيني كرد و درواقع اعمال و رفتار اين شخص –با توجه به اعتقاداتش- قابل درك و از طرف ديگر قابل نقد و برخورد و اصلاح است. حتي اگر اين اعتقادات بسيار خطرناك و آسيب زننده باشند! اما انساني كه بر اساس اعتقادات مشخص و چارچوب فكري تعيين شدهاي رفتار نميكند قابل پيشبيني نيست. در واقع در هر لحظهاي ميتوان توقع نوع خاصي از برخورد را در مقابل عوامل بيروني داشت! دربرخورد با چنين شخصي هيچ راه حل و تفكري تاثير ندارد. اصولا اين افراد براساس تقليد زندگي ميكنند. نيازهاي اوليه تنها هدف و افق ذهني آنهاست و بعد از رفع شدن كامل اين نيازها به افراد خطرناكي تبديل ميشوند كه سرزدن هر عملي از آنها تعجب برانگيز نيست. براي رسيدن به چند نياز اوليه خود -كه نام زندگي را به آن ميدهند- هيچ منعي در انجام هيچ كاري نميبينند! همه چيز ميتواند در موقع لزوم به نفع آنها تفسير و مورد استفاده قرار گيرد و مشخصه اغلب آنها اين است كه خود را زخم خورده جامعه و طلبكار همه ميدانند و هر عملي از سوي آنها ميتواند وصول اين طلب تفسير شود. حال با اينكه بعد از اين سطور تصور وجود چنين افرادي وحشت آفرين است اما با نگاهي دقيق به بسياري از افراد جامعهي ايراني و پيگيري رفتار و دقت در چندين عمل آنها به راحتي ميتوان خطوط كلي اين ويژگيها را تشخيص داد! موجوداتي كه از ديد من تنها در مرز بودن و نبودن! در مرز زندهماندن و مرگ، هنوز زندهاند! مسلما نميخواهم اين وجود را آفت و انگل بدانم اما به كمتر از بيماري هم رضايت نميدهم! بيماري كه همه در آن به يك اندازه شريكيم. نه تنها در موقع آسيب ديدن كه حتي در زمان به وجود آمدن و قرباني گرفتن! ما سريع به چهارديواري امن خودمان پناه ميبريم و توقع حل اينچنين معضلاتي را از پليس دارم!!
::samic::
نوشته شده در فروردین 86
مطالب گذشته