زندگی میكنم تا زنده بمانم!
مطلب "پوچی" هنوز من را راضی نكرده است. حس میكنم هنوز عمق این فاجعه را نشان ندادهام. این جمله را ببینید: "زندگی میكنم تا زنده بمانم" این مسخرهترین چیزی است كه تا به حال شنیدهام. اما چند درصد از مردم و به خصوص جوانان، در عمل پیروی همین مسیرند؟! من بسیار میشناسم افرادی را كه حتی اگر این جمله را به آنها بگویید كاملا قبول دارند! یا حتی میگویند پس چه كار كنم؟! گاهی با شخصی بحث میكنم كه انسان نیازهای اولیهای دارد مثل خواب، تفریح، غذا، میل جنسی و سرپناه اما همه اینها نیازهای «اولیه» هستند. چیزهایی كه برای زنده ماندن لازمند. آیا فكر نمیكنید كه هدف این نیست؟ زنده بمانید كه چه؟ مثل آن دائمالخمر شازده كوچولو؟ (تو اخترك بعدی مِی خوارهای مینشست./ - تو چه كار میكنی اونجا؟ / - مِی میزنم. / - مِی میزنی كه چی؟ / - كه فراموش كنم. / - چی رو؟ / - سر شكستهگیم رو. / - سر شكستهگی از چی؟ / - سرشكستهگی از مِی خواره بودنم رو.) اما بسیار كم از این بحثها نتیجهای گرفتهام. فكر میكنم مشكل در این شكل ظاهری نیست. مشكل همان پوچی [بخوانید نداشتن اعتقادات] است. بیهدف و بی انگیزه پشت سر گله راه افتادن و رفتن! آنقدر از این اشخاص میشناسم كه در ذهنم به دنبال غیر آن میگردم! اگر بخواهم بگویم بزرگترین مشكل مردم این سرزمین چیست، چیز دیگری به این وسعت پیدا نمیكنم! امروز میدَوم تا بتوانم فردا هم بدوم! من مدتهاست كه فكر میكنم تنها یك راه برای این معضل وجود دارد. در مطلبی دیگر درباره آن مینوسیم! (مثل آن تبلیغ لواشك ترشك شد كه نوشته بود: "میآییم..."!)
::samic::
نوشته شده در اردیبهشت 86
مطالب گذشته