آقاي گفتگوي عزيز!


دوست عزيزم "گفتگوي اصلاحي" در 3 کامنت متوالی، پاسخي براي مطالب قبلي‌ام داده‌اند. با تشكر بسيار كه مطالبم را دنبال كرده‌اند و جاي بحث را باز كرده‌اند، به استحضارشان مي‌رسانم:

مي‌پرم؟ خودم هم مي‌دانم كه مقدمه‌چيني خوبي نمي‌كنم! اما نمي‌پرم! سريع حركت مي‌كنم. بايد هر مطلبي را ابتدا در ذهن مخاطب ثبت كرد و بعد سراغ مطلب ديگري رفت. اما فرض من اينست كه مخاطب مطلب را مي‌خواند و قبول مي‌كند! بعد اگر به جايي ايراد داشت (مثل الان) درباره آن موضوع بيشتر حرف مي‌زنم و جاي بحث را باز مي‌كنم. بگذريم!
گرايش به زرتشت دقيقا از استدلال و متن من مي‌آيد. در مقابله بسياري از مردم و اسلام شك ندارم. و اشاره‌اي هم به چند دليل كرده‌ام. "وسواس‌هاي بي‌مورد و فشارهاي مختلف و آميختگي دين و سياست و سخت‌گيري در دين" همه‌چيز دست در دست هم داده است! نمي‌خواهم از اين موضوع و دلايلش صحبت كنم. در اينجا بحث فقط اخطار يك واقعيت است!
اما معلوم است كه (به هر دليلي!) اطلاعات خوبي درباره زرتشت داريد. من اما (متاسفانه يا خوشبختانه) اطلاعاتي در سطح عموم دارم و البته اين كمك مي‌كند تا ماجرا را از چشم مردم ببينم! هيچ كدام از دلايل "عدم اختلافات و فرقه‌گری" و "کمترین اختلاف با علم فیزیک" يا "تمایل به انسان واقعی بودن" و غيره، جزو دلايل مردم نيست! اصولا كسي چنين نگاه علمي و تاريخي ندارد! شما در اينجا كمي بحث را با تعصب همراه كرده‌ايد! درباره "گرایش به تاریخ باستان" هم گفتم شايد تنها يك مقدمه عالي بوده است؛ شايد هم يك استفاده به موقع!
اما از همه اينها بگذريم. مشكل زرتشت نيست! مگر سير توجه مردم به اديان بودايي و شرقي و هندي و فلسفه‌هاي فلان جادوگر و حكيم و كتاب‌هاي اشو (اگر اسمش درست يادم باشد!) توجه شما را جلب نكرده‌است؟؟! مگر نمي‌بينيد مردم تشنه فلسفه و تفكري براي زندگي خود هستند؟! فروش كتاب‌هاي ساده‌ي قورت دادن قورباغه و جستجوي پنير گم شده و امثالهم را چگونه مي‌خواهيد توجيح كنيد؟! اينها و مثالهاي مختلف ديگر فقط از يك واقعيت وحشتناك جامعه ما حكايت مي‌كند. "نبود اعتقاد – نياز به اعتقاد"
اما درباره گرايش به "ناسیونالیزم ایرانی و اعلام برتری دانش و عقلانیت اجتماعی ایرانیان" و حركت‌هاي "فرهنگی عرب‌زدایی و عربی‌زدایی و گسترش گفتمان ایران باستان و ایرانیزه کردن همه چیز" بايد بگويم كه همه از همان بحث هويت نشات مي‌گيرد. انسان مشكل هويت‌سازي دارد و در اين راه از هر چيزي استفاده مي‌كند و به هرچيزي متوسل مي‌شود. (چنگ زدن به در و ديوار را كه يادتان هست؟) از تاريخ و فرهنگ بگيريد تا آب و خاك! همه اينها مثل ضرب‌المثلي است كه مي‌گويد: "گيرم پدر تو بود فاضل / از فضل پدر تو را چه حاصل؟" جالب اين‌جاست كه پدر هم فضلي ندارد! در اينجا موضوع برعكس است! فرد بي‌فضل ما دارد براي پدرش فضل دست و پا مي‌كند!! فردي كه خودش چيزي ندارد مانند بچه‌هاي خردسال، از مقام بزرگ پدرشان حرف مي‌زنند! متاسفانه ناسيوناليزمي كه در جامعه ما است، نه تنها افتخاري ندارد! بلكه نشانه‌ي بيماري است.
با همه اينها، فكر ناقص من تا اين حد بيشتر جواب نداده است. من فقط مشكلي را مي‌بينم كه كسي برايش كاري نمي‌كند! نظر خودم را مي‌گويم و اميدوارم كسي را متوجه اين موضوع كنم. مطمئنم كه شما هم دغدغه‌هاي مشابهي داريد و تقاضا مي‌كنم در ابن باره بنويسيد.
از وقت، همراهي و توجه‌تان بي‌نهايت سپاسگذارم.

::samic::

نوشته شده در اردیبهشت 86

مطالب گذشته