جلسه مشكوك!


چند روز پيش يه اتفاق باحال برام افتاد كه حيفم مياد ننويسمش! ماجرا از اونجا شروع شد كه از سايتهاي نجوم خبردار شدم چهارشنبه آخر بهمن يك باشگاه نجومي از ساعت 3 تا 7 برگزار مي‌شه. برنامه‌ام رو تنظيم كردم كه حتما بهش برسم. من صبحش چندتا كار داشتم و تا از خونه رفتم بيرون ظهر شد. با يكي از دوستام قرار گذاشتم و تا كارهام رو انجام دادم ساعت شد 4 . ماجرا برنامه رو به دوستم گفتم اون هم گفت كه مي‌آد. خلاصه كه ساعت 5 رسيديم در ساختمون مورد نظر. ماجرا از اونجا شروع شد كه روي در يه كاغذ زده بودن و درشت نوشته بودن "انجمن نجوم" و پايين‌تر هم با خط ريز، آدرس جديد رو نوشته بودن! اما از اونجا كه من يك ساعت تاخير داشتم و مي‌خواستم هرچه زودتر خودمو برسونم به اونجا، اصلا خط پاييني رو نديدم!
خلاصه رفتم بالا و ديدم بله يه عده توي يه سالن نسبتا بزرگ با صندلي‌هايي كه دور چيده بودن، نشستن. ما هم رفتيم دقيقا توي قطر سالن دورترين جا نسبت به در ورودي نشستيم! (آخه تنها جاهاي خالي سالن اونجا بود!) يه نگاه به كساني كه اومده بودن، اولين شك رو درست كرد! يه مشت پيرزن و پيرمرد كه تك و توك چند تا جوان هم بينشون بودن! مونده بودن كه عجب آدمهاي زنده دلي كه توي اين سن و سال اينقدر جدي اومدن توي يه انجمن نجوم! ناگفته نمونه كه موقع ورود يه نفر دم در ايستاده بود و اسامي كساني كه مي‌اومدن رو از روي ليست تيك مي‌زد! اتفاقا يه نگاهي هم به ما كرد اما عكس العملي نشون نداد! من مي‌دونستم برنامه براي عموم آزاده، با خودم گفتم كساني كه عضو هستن رو چك مي‌كنه و با بقيه هم خوب كاري نداره! نگو اصلا ما رو نديده بود! گذشت و برنامه شروع نمي‌شد! بالاخره يكي رفت پشت تريبون و گفت كه با دكتر تماس گرفتن و تا چند لحظه ديگه خودشون رو مي‌رسونن! من جدول برنامه رو هم مي‌دونستم اما باز هم گفتم شايد برنامه رو تغيير دادن! خلاصه طرف اومد و رفت پشت تريبون شروع كرد: "پيرو مباحث جلسه قبل، وقتي هگل مي‌گويد ... " ! من مدام داشتم فكر مي‌كردم اين داره چي ميگه؟! اينا چه ربطي داره؟! چطوري مي‌خواد اين بحث رو برسونه به نجوم!!!
ماجرا چي بود؟! ما اومده بوديم توي يه انجمن فلسفي و اين جلسه هم جلسه دوم از يك برنامه آموزشي 4 جلسه‌اي بود! يعني دقيقا افتاده بوديم وسط يه ماجرا! با موضوعي كه من بعدا حدس زدم اين باشه: "تاريخ از ديدگاه هگل"! گفتيم بلند شيم همون اول بريم بيرون! ديديم خيلي ضايع ميشه! درست بايد قطر سالن رو حركت كنيم تازه اول حرف يارو هم هست همه مي‌فهمن!
با خودم گفتم بي‌خيال! اصلا بهتر هم شد! من يه انجمن نجوم پيدا كرده بودم كه حالا جلسه‌ي بعدش رو مي‌رفتم اما در عوض يه انجمن فلسفه هم پيدا شد! چي از اين بهتر؟! گفتم اينو مي‌شينيم تا آخرش حالشو مي‌بريم!
اما مثل اينكه قبلا هماهنگ كرده بودن! سخنران باسوادي بود اما اينقدر چرت و پرت گفت و اينقدر از اين شاخه به اون شاخه پريد كه من تقريبا چرت زدن اكثريت كساني كه اونجا بودن رو ديدم! فقط يه كلمه بگم كه يارو هگل رو وصل كرد به غزالي!! حالا خودتون پرتقال فروش رو پيدا كنيد!
ما گير كرده بوديم! نمي‌خواستيم هم كه لو بريم. دوستم مسخره مي‌كرد مي‌گفت يه وقت مثل آخر اون مهموني فيلم eyes wide shot نشه!!!
ساعت شد 7 اما اين يارو ول كن نبود! من هم برنامه‌ام رو طوري تنظيم كرده بودم كه 8 برسم ميدان پونك!!
ديديم هيچ چاره‌اي نيست بايد بلند شيم بريم بيرون! حالا هي دوستم مي‌گفت تو اول برو من مي‌گفتم تو برو! خلاصه بلند شديم! دم در طرف گير داد بهمون!! "آقا شما ثبت نام كرده بوديد؟" نگو اصلا برنامه پولي بود!! اي خدا يكي بياد اينو بپيچونه!! طرف گير داده بود كه تو اصلا از كجا فهميدي جلسه امروز رو؟!! منم مي‌گفتم يكي از دوستان معرف من بود! و قرار بود اينجا ببينمشون! اما نمي‌دونم چرا نيامدن!
ديگه تقريبا فرار كرديم از دست يارو! بيرون ساختمون مشت و لگد بود كه از اين دوستمون خورديم!
-"من ديگه غلط بكنم عقلم رو بدم دست تو!!"


::samic::

نوشته شده در بهمن 85

مطالب گذشته