من كيام - اينجا كجاست
بعضي از دوستان وبلاگهاي زيبايي دارند.
- روي تخت دراز كشيده بودم. يادم ميآيد داشتم ميدويدم. دور حوض بيضي شكلي كه وسط حياط و كنار درختان است. دو درخت با سايهاي كه از ابهتشان بيشتر بود با دستهايشان ابرهاي آسمان را پاك ميكردند. خورشيد به گنجشكي نگاه ميكرد كه فاصله دو درخت را دنبال چيزي ميگشت. سريع حركت ميكرد و نوك ميزد. هراسان، شتابزده، شايد هم گرسنه. افتادم رو زمين. سرم درد ميكند. چيزي ميان روشني و تاريكي. تاثير آفتاب است يا گنجشك مرا خورده؟! ديروز تلويزيون درباره رانندگان اتوبوس حرف ميزد. هنوز مشكل جمع كردن بليط در اتوبوسها يكي از مشكلات مهم شهري است. چند روز پيش راننده اتوبوس دنبال خانومي كرد كه بليطش را نميداد. بچه كه بودم يادم ميآيد پدرم چقدر رفتارش بد بود. داد ميكشيد بيا عصرانه بخور. سه گنجشك ديگر هم آمدهاند. كمك براي جستجو؟ همه با هم پرواز ميكنند و ميروند جاي ديگري هويت گمشدهاي را بجويند. درختان هنوز آرام نگرفتهاند. ميدوم دور حوضي كه وسط خانه است و چشمانم را ميبندم و گامهايم را بلند بلند بلند بلند برميدارم. چيزي در گوشم جيغ ميكشد. سوت قطار است انگار نزديك ميشود. پايم گير ميكند به ريل و ميافتم روي زمين. هنوز سوت ميزند گوشم. چقدر تا برخورد زمان داريم؟ چشمانم را باز ميكنم. هنوز قطار دور است. آسمان پر از ابرهاي مشكي است. سوگ عزاي مرا دارد يا ميخواهد مرا روي ريل قطار غسل دهد؟ سالانه بيش از بيست و پنج ميليون ليتر سوخت براي اتومبيلها مصرف ميشود كه نصف آن از واردات است. چقدر اين كارت سوخت چيز مسخرهايست. با آن رنگآميزي بچهگانه درست مثل دلقكها شدهايم. كاش خدا صدايم را ميشنيد. كاش هزار سال ديرتر به دنيا ميآمدم. روي تخت غلت ميزنم. هنوز اينجاست. چشمانش را بسته. دستش را فشار ميدهم و مرا ميبوسد. صداي تلويزيون آنقدر بلند است كه فكر ميكنم تخت را تكان ميدهد. آفتاب افتاده روي چشمم. بلند ميشوم راه ميافتم به سمت در. بيرون تظاهرات است. من هم تظاهر ميكنم. يك نفر بلند داد ميكشد و صدايش توي گوشم مثل صداي شكستن پنجره يا رد شدن هليكوپتر ميپيچد. افق را نگاه ميكنم انگار گنجشكي در آسمان تكان ميخورد. پايم به چيزي گير ميكند و ميخورم زمين.
پ.ن دوست عزيز قصدم مسخره كردن شما نبود! فقط يك انتقاد عملي!
::samic::
نوشته شده در اردیبهشت 86
مطالب گذشته