واقعیت خیلی چیز بدی است
ابراهیم نبوی در ابتدای مطلبی، یك گفتگوی ساده را رسم كرده است. عینا كپی میكنم:
- "آقا این رفیق ما بعد از دو سال که احمدینژاد در حال تولید انبوه مصیبت برای کشور است، هنوز به من میگوید که باید انتخابات را تحریم کنیم. میگویم منظورت انتخابات آینده است؟ میگوید اون که هیچ، انتخابات قبلی را هم باید تحریم میکردیم. میگویم: خوب همین میشد که شد. میگوید: نه، اگر شما انتخابات را تحریم کرده بودید الآن مشروعیت نظام از بین رفته بود. میگویم: خب، چی میشد؟ میگوید: خب، دیگر نظام مشروعیت نداشت. میگویم: و اگر مشروعیت نداشت تحت فشارهای جهانی قرار میگرفت؟ میگوید بله. میگویم: میشد مثل حالا که ایران تحت فشارهای جهانی است. میگوید: نه، از این بیشتر... میگویم: از این بیشتر که میشود جنگ، مگر تو با جنگ موافقی؟ میگوید: اصلا، هرگز. میگویم: پس چی؟ میگوید: ولی اگر قرار باشد دوباره هاشمی و خاتمی سرکار بیایند چه؟ میگویم: ببین! ما فعلا در ایران دو گروه داریم که میتوانند روی کار بیایند، یکیشان اگر بیاید، احتمالا هفتهای یک بار توی سرمان میزنند، یکی دیگر وقتی روی کار بیاید، هفتهای شش بار با لگد میزنند وسط شکممان (محل دقیق معلوم نیست.) میگوید: من نمیخواهم بین این دوتا یکی را انتخاب کنم، من میخواهم کسی بیاید که توی سرم نزند. میگویم: اشکالی ندارد، میتوانی بیایی بروکسل تا کسی توی سرت نزند. میگوید من الان خودم در آلمان هستم. میگویم: خب، مشکلت چیست؟ میگوید: مشکلم این است که میخواهم برگردم ایران. میگویم: پس انتخاب کن، هفتهای یکی یا شش تا؟
مطمئنم همهتان از این شیوه استدلال خیلی بدتان میآید. ولی متاسفانه واقعیت خیلی چیز بدی است."
تجربه به من میگوید عین همین گفتگو را روزانه میتوان با صد نفر از افراد دور و برت انجام دهی!!
::samic::
نوشته شده در تیر 86
مطالب گذشته