انسان در چنگال ماشین
چقدر دیدهایم فیلمهایی را كه عدهای در هواپیمایی گیر كردهاند! ممكن است مشكلی فنی باشد یا حتی یك گروگانگیری! یا آدمهایی كه در زیردریایی یا كشتی گیر افتادهاند! یا حتی در سفینهای فضایی! حتی فیلمی را به یاد میآورم كه عدهای در اتوبوسی در حال حركت گیر افتاده بودند و نمیتوانستند آن را متوقف كنند! تعداد این چنین فیلمهایی هم كه بیشمار است و به راحتی طبقهای از فیلمهای هالیوودی را به خود اختصاص میدهند! (الته در كل، سادهترین فرمت یك فیلم هالیوودی این است كه در یك زندگی عادی مشكلی به وجود بیاید و در آخر، نقش اول فیلم موفق به برطرف كردن آن شود!!). به تازگی هم تلویزیون به مناسبت تابستان فیلمهایش را دوره میكند و باز هم ماجرای یك هواپیما كه...! (بگذریم كه همین فیلمها را به مناسبت عید و ماه رمضان و آغاز زمستان و بقیه ایام سال هم دوره میكند!). همهی این فیلمها را اضافه كنید به فیلمهایی كه كامپیوتر یا رباتی هوشمندتر از آن چیزی میشود كه توقع داشتیم و بعد بر علیه انسان حركت میكند. اما تكثر چنین فیلمهایی (كه احتمالا از استقبال تماشاگران ناشی شده!) باعث شده است فكر كنم كه ما از ماشین میترسیم! از آفریدههای خود نگرانیم و همیشه منتظریم تا زمانی زمام امورمان بدست آفریدهمان بیافتد!! شاید تنها حسی از خدایی باشد! جایی نگرانیم كه ناكارامدی و محدودیت یك ماشین كار دستمان دهد و جای دیگر از شعور بیش از حدش میترسیم! البته حالت دوم را میتوان اینطور دید كه دوست داریم آفریدهمان بیش از چند پیچ و مهره باشد و بتواند به سطحی از ما برسد و شاید حتی همصحبتی بشود! زمانی یك نیمرباتی ساخته بودم كه با نور (در واقع با عدم نور) كار میكرد. بر حسب اتفاق موقع خارج شدن از خانه روشن مانده بود و با تاریك شدن هوا به كار افتاده بود! یك شارژر باطری را از روی میز پایین انداخته بود (كه در شارژر شكسته بود!) و خودش به كتابی گیر كرده بود! وقتی برگشتم و این صحنه را دیدم، یك لحظه احساس كردم با یك موجود زنده طرفم كه كاری را به انتخاب خود انجام میدهد و شاید هم منظوری داشته است!!! شاید واقعا حسی از خدایی است البته از دو جهت! یكی اینكه آفریدهای كامل و در سطح خودمان داشته باشیم و دیگری اینكه بتوانیم همیشه آفریدهمان را كاملا كنترل كنیم! و تضاد این دو ایده برای ذهن ما قابل تحمل نیست! اما همهی اینها از رابطهی ما با ماشین نشات میگیرد. شاید آنقدر در روابط انسانی خود ناتوان و گرفتاریم كه (حتی در خیال) دست به سمت ماشین دراز میكنیم! شاید هم آنقدر بیدرد و آسودهایم كه به دنبال مشغله و دغدغهای هستیم!! خلاصه ماجرای جالبی است رابطهی ما با ماشین!
::samic::
نوشته شده در تیر 86
مطالب گذشته