به كجا چنین شتابان؟!
هرچقدر در تاریخ به عقب برویم به جامعهای بی طبقه نمیرسیم. همیشه فاكتورهایی از قبیل ثروت، قدرت، مالكیت و غیره وجود داشتهاند تا انسانها را به گروههایی با ارزشهای مختلف دستهبندی كنند. امروز اما با وجود همهی فاكتورهای گذشته عنصر دیگری برای طبقهبندی و رتبهبندی انسانها وجود دارد. سرعت!
سرعت، ارتباطی مستقیم با زمان دارد و بیشك، زمان، مهمترین و باارزشترین عنصر دنیای ماست. من مثالی دربارهی ارزش زمان میزنم: میتوان زندگی ما را به این شكل مدلسازی كرد كه هر كس در بدو ورود، سرمایهی اولیهای به مقدار عمر دارد. زندگی كردن، معاملهی زمان است. شما مقداری از زمان را میدهید و در ازای آن چیزی بدست میآورید. یك معاملهی ساده. ارزش هر چیزی كه شما دارید به زمانی است كه برای آن پرداخت كردهاید. گاهی شما زمان را میفروشید و در ازای آن پول میگیرید. گاهی معاملهای پایاپای میكنید! زمان باارزشترین كالای زمان ماست!
من فكر میكنم سرعت (زندگی كردن با توجه به زمان) عنصری از جهان امروز ماست. در تمام عناصر دنیای ما سرعت یك فاكتور تعیین كنند است. با این فاكتور میتوان اتوبان را توجیه كرد! میتوان كرنومتر را توجیه كرد! موسیقی تكنو، رپ و حتی متال را توجیه كرد! میتوان كامپیوتر را توجیه كرد! فلان اختراع جدید، فلان وسیلهی امروز، فلان وسیلهای كه "باید" خرید و همهی اسباب و لوازم دور و برمان را توجیه كرد! میتوان برنامهریزی را توجیه كرد!
نشانهای از سرعت در همهی اعمال ما وجود دارد. اما ما برای سرعت ساخته نشدهایم! مهمترین ضرری كه سرعت برای ما داشته است، عدم آرامش است! به یقین میگویم كه آرامش عنصری كم رنگ در زندگی ماست و شك ندارم كه دلیل آن هم سرعت است! سرعت، آرامش را از ما گرفته است! انسان امروز مسلما آرامش ندارد! برای همهی ما داشتن یك اتاق (كه در صورت لزوم بتوان درِ آن را بست!) و تخت یا مبلی برای لم دادن! و سكوت یا موسیقی ملایمی و حتی سیگار یا پیپ و عناصری اینچنین، لوازمی است كه قطع شدنشان حتی برای یك هفته ما را غیر قابل كنترل میكند! این لوازم ما برای فرار از دنیای بیرون خانه است! وگرنه به چه امید دیگری میتوان شب به خانه رفت!!
دنیای ما مثل قطاری است كه قبل از ورود ما، از ایستگاه حركت كرده و ما مثل آدمی هستیم كه به دنبال قطار میدویم تا سوار شویم! هر چقدر سریعتر میدویم، سرعت قطار هم بیشتر میشود! ما نمیتوانیم حتی لحظهای بایستیم و استراحت كنیم! نمیتوانیم برگردیم! قطار دیگری وجود ندارد! فقط باید دوید تا حداقل امید بودن را از دست ندهیم! دویدن، رسیدن نیست! عقب نماندن است!
چنین دنیایی را به اسم عصر ارتباطات و اطلاعات نامگذاری میكنیم! عصر دویدن برای عقب نماندن از قطار اطلاعات! انسانها در چنین عصری، بر حسب فاصلهشان تا قطار، طبقهبندی میشود! خیالتان راحت! فاصلهی صفر وجود ندارد! هیچ كس به قطار نرسیده است! همه در حال دویدنند!
من هم یكی از آنها هستم و در حین چنین دویدنی سوالی برایم به وجود آمده است! به كجا ...
::samic::
نوشته شده در مرداد 86
مطالب گذشته