كسی كه كوتاه میگوید ،
اول بگذارید پاسخی به دوستانی كه دربارهی مطلب هنر مسائلی را مطرح كردند بدهد.
گفتگوی عزیز! كاش از بحث مصداقی پرهیز نمیكردی! آنطوری من هم میفهمیدیم دقیقا كدام قسمت ماجرا را مد نظر داری! دربارهی فرض انتقال یك جملهای پیام، اتفاقا چنین كاری واقعا مشكل است! نمیدانم منظورتان از سه نقطهی "دیگر هر ... ای می شود هنر"، چیست! اما در اصل كمتر چیزی پیدا میشود كه شامل چنین قانونی شود! مثلا یك مقاله را (برای پر كردن سه نقطه) در نظر بگیرید! شاید یك مقاله بارزترین مصداق انتقال پیام یا معناست. با این اوصاف، تكنیك، مرز هنر بودن یا نبودن را مشخص میكند. مثلا چند روز پیش مطلبی میخواندم كه توصیفی از حال و روز زندانیان بود! در این مطلب تكنیك فوقالعاده جالبی به كار رفته بود (شوخی كردن با ضمایری كه ما در نوشتهها از آن استفاده میكنیم) و این كار به نحوی بود كه خود این تكنیك، حس آشفتگی و دیوانگی یك زندانی و حالتی كه كسی از سرِ بیكسی با خودش حرف میزند را خیلی جالب منتقل میكرد! میخواهم بگویم تكنیك یك مقاله، تنها نوشتن و گذاشتن كلمات پشت سر هم نیست! در جایی از تعاریف تكنیك گفتم كاری كه بیشتر از حد انسان پیشفرض است! وقتی میگویید جیغ زدن هم میتواند هنر باشد، به تكنیك توجه نمیكنید! برای این مثال سعی كنید نوعی از جیغ زدن را در ذهن بیاورید كه هر كسی موفق به انجام آن نشود و یا اصولا انجام آن به تمرین احتیاج داشته باشد! موفق به چنین تصوری شدید؟! من كه نمیتوانم چنین چیزی را تصور كنم اما با این حال اگر شما با یك صدای جیغ مواجه شوید كه آن را منحصر به فرد ببینید و دارای انتقال یكی از عناصر هنر هم باشد، شاید ناخودآگاه خودتان به هنر بودن آن اعتراف كنید!!
اما مورد دیگری را مطرح كردید كه از كامنت نیلوفر نشات گرفته بود. من وقتی میخواستم این تعریف را بنویسم خیلی روی این موضوع فكر كردم كه جمع چه تعداد از این عناصر به هنر ختم میشود! و در آخر به این نتیجه رسیدم كه تكنیك عنصر لازم است و حداقل یكی از عناصر زیبایی، احساس یا معنا هم عنصر كافی است. من سعی كردم در پایان آن مطلب تعدادی مثال از حالاتی كه تنها یك عنصر را منتقل میكنند بزنم اما اگر مثال نقضی به ذهنتان میرسید مطرح كنید تا روی آن فكر كنیم!
بخش اول این مطلب طولانی شد!
دوم! میخواستم اصلا این مطلب را در این مورد بنویسم و چیزی كه مرا تحریك كرد، مطلب دوست عزیز مجدید بود! راستش مجید جان! من اصلا نفهمیدم منظورت از كامنتی كه گذاشتی چه بود! یعنی نه فهمیدم كه یعنی چه و نه فهمیدم كه منظور چه بود!
اما موضوعی كه در همین مورد میخواهم مطرح كنم، كوتاه گفتن و كوتاه نوشتن است! (برای همین مثال اگر مجید كمی بیشتر توضیح میداد شاید من هم میفهمیدم چه میگوید و اساسا مجید اینجا كامنت میگذارد تا حرفی را به من بزند!!) نمیدانم این چه رسم جدید و تا حدی جالبی است كه خیلیها تمایل دارند یك حرف را آنقدر كوچك كنند تا در جیب جا بشود! (مجید جان دیگه دارم كلی میگم!) اصلا خیلی از مردم از عبارات كوچك و پر مفهوم خوششان میآید. چیزی شبیه گزینگویه! راستش وقتی فكر میكنیم میبینم این هم خودش هنری است! اما شاید فقط زیبا باشد! یعنی دیگر آن عبارت، هدف خودش را كه انتقال پیام یا مطلبی است، انجام نمیدهد! دوستی چند وقت پیش، مرا به "تبر زنگ زده" تشبیه كرد! راستش دربارهی آن هم هر چقدر فكر كردم نفهمیدم یعنی چه!! مسلما آن دوست عزیزم هم میخواست مطلبی را منتقل كند اما این انتقال پیام، قربانی یك عبارت شد!
جدا از این دو مثال، گاهی فكر میكنم كسی كه كوتاه میگوید یا كوتاه مینویسد، نگران است! مصداق آن ضربالمثل كه تا مرد سخن نگفته باشد... است. من خودم هم همینطور هستم! گاهی وقتی میخواهم دربارهی موضوعی حرف بزنم اما نگرانم كه آن حرف من واكنش دیگران را داشته باشد، آن را كوتاه میكنم! اینطور، هر كسی از ظن خود برداشتی میكند! در واقع هیچ كدام از ما در هیچ موضوعی اتفاق نظر نداریم! برای همین اگر سر موضوعی بنشینیم و بحث كنیم، حتما به اختلاف میرسیم! یك راهحل خوب برای این مواقع كه میخواهی ارتباطی برقرار كنی اما نمیخواهی به اختلاف برسد، همین كوتاه گفتن است! حول و حوش اشتراكات، كمی تكان خوردن! برعكس، وقتی بر روی یك نظر قاطعانه ایستادهای، دربارهی آن صفحاتی مینویسی و ساعاتی حرف میزنی! (البته اگر به لجاجت و تحجر متهم نشوی!!) با این حساب كسی كه بلند مینویسد، از نظر خودش دفاع میكند! موضعی است كه آن را قبول دارد و تشریحا دربارهی آن صحبت میكند و شاید نگران قضاوت دیگران هم نیست! و حتی برایش سخت است كه كسی، چیزی غیر آنچه منظورش بوده را برداشت كند!! اما كوتاه نوشتن، مزیتهای دیگری دارد!
شاید به همین خاطر است كه گزینگویهها منتشر میشوند اما مقالهها ورق میخورند!
پ.ن طولانی شدن این پست، فقط به دلیل تعدد حرفهایی بود كه میخواستم بگویم! به خدا!
::samic::
نوشته شده در مرداد 86
مطالب گذشته