دویدن تا حد مرگ!
مرگ برای همهی ما موضوع مهمی است. هر چند برای مدتی آن را نادیده بگیریم! همهی ما زمانهایی را به فكر كردن دربارهی مرگ اختصاص دادهایم و میدهیم! مرگ آخرین تجربهایست كه یك انسان دارد. شخصا آنقدر جان دوست هستم كه ترجیح میدهم آخرین تجربهی زندگیام باشد!
مرگ، موضوع عجیبی است! به جرات میتوان گفت دغدغهی همهی نسلها و انسانهاست و مطمئنا فلسفهساز بوده است. جالبترین نكته، این است كه مرگ را مقابل زندگی تعریف میكنیم اما ما فقط زندگی را تجربه كردهایم! و هر چیز دیگری را در زیرمجموعهی زندگی میشناسیم! برای همین نمیتوانیم مرگ را در زیرمجموعهی زندگی معنی كنیم! (به یك مشكل ریاضی برمیخوریم!)
زندگی ما از بدو تولد تا لحظاتی قبل از مرگ (وقتی عمر میل میكند به مرگ!!) همانند بقیهی جهان و دنیای ما، در حال تكامل است. بهتر شدن یا سعی كردن برای بهتر شدن. (بهتر را شخص معنی میكند) دقیقا مثل دویدن است. یك تلاش جدی و سخت! اما در بین این دویدن، مرگ، نقطهی عجیبی است! یك مسابقهی اتومبیلرانی را در نظر بگیرید. ماشینها در حال حركت در طول پیست هستند. (اصلا فرض كنید خط پایانی هم در كار نیست!) بعد، هر ماشینی در یك زمانی یكدفعه وسط مسابقه منفجر میشود! و تمام! اگر شما تماشاگر این مسابقه بودید، تعجب نمیكردید؟!
بزرگترین مشكل مرگ، نبودن است! من هستم و بعد میمیرم و بعد ...؟ من دیگر نیستم؟! (بحث جهان آخرت را در این میان خلط نكنید. آن موضوع دیگری است و مطلب دیگری میطلبد) تصور نبودن برای ما ممكن نیست! (تصور دنیایی كه ما در آن نباشیم سخت است!!) و تازه به نقطهی فلسفهساز میرسیم! دویدن برای چه؟ حالا كه من هستم و میتوانم زندگی كنم، چگونه مرگ را توجیه كنم تا بتوانم حداقل همین زندگی را راحت بگذرانم!!
انسانها در طول تاریخ برای این سوال جوابها و فلسفههای مختلفی به وجود آوردهاند اما یكی از راههای سادهای كه اكثریت از آن استفاده میكنند، فراموش كردن است! اهمیت ندادن یا فكر نكردن!
و شاید به همین دلیل است كه از اعجاب مرگ، كم نمیشود!
پ.ن این مطلب را به پیشنهاد دوستی، كوتاه نوشتم! شرمنده كه طولانی شد!
::samic::
نوشته شده در شهریور 86
مطالب گذشته