دنیاهای عجیب


بالاخره خواندن تمام كتاب‌های هری پاتر را تمام كردم! من هیچ وقت از این موجود، خوشم نمی‌آمد و نمی‌آید اما چند هفته پیش از روی یك كنجكاوی ساده، جلد اول آن را خواندم و برای همان كنجكاوی، تا پایان ادامه دادم. كنكاوی من از رمز فروش و اقبال بی‌نظیر این كتاب است. مسلما هری پاتر، پرفروش‌ترین و پرمخاطب‌ترین كتاب تاریخ زمین شده است! (البته بجز كتب پیامبران!) چنین استقبال بی‌نظیری از طرف مردم این كره‌ی خاكی، هر كسی را مشتاق كشف رمز پیروزی آن می‌كند. هیچ كس قبل از این توجه‌ی عمومی، چنین چیزی را پیش‌بینی نمی‌كرد. (چنانچه هشت ناشر اولی كه نویسنده برای اولین كتابش انتخاب كرده بود، آن را رد كردند و فاقد ارزش دانستند!) اما بعد از گسترش این كتاب، هدف‌گیری دقیق خانم رولینگ مشخص شد. بدون شك عرضه‌ی چیزی كه بتواند چنین استقبالی را به همراه داشته باشد، بدون شناخت دقیق از جامعه و افراد و عناصر تشكیل دهنده‌ی آن امكان‌پذیر نیست. اما در چنین موقعیتی كه (خواسته یا ناخواسته) به دست یك نویسنده به وجود آمده، می‌توان مانند مهندسی معكوس، عناصر جلب توجه و اقبال آن را بررسی كرد و به شناخت ویژگی‌های (احتمالا) تازه‌ای از محیط اطراف رسید.
همه‌ی ما (البته قبل از خواندن این كتاب‌ها) كلماتی مثل ورد و جادو را كاملا مسخره، احمقانه و بی‌ارزش می‌دانستیم! (هرچند الان موقع بستن پنجره، می‌توانم لحظه‌ای شك كنم كه آیا واقعا جادوگری را در حال سواری بر روی جارویی دیده‌ام یا نه!!) خانم رولینگ ما را به دنیای جادوگران برد. دنیایی پر از عجایب!

شاید اولین كلید موفقیت آن هم در همین كلمه باشد! عجیب! چرا ما این قدر برای حركت به سمت چیزهای عجیب، علاقه داریم؟ شناخت ناشناخته‌ها! من در این مورد یك مشكل اساسی دارم! حتما در كتابخانه‌ی همه‌ی ما كتابی علمی پیدا می‌شود كه چیزی از آن سر در نیاورده باشیم و همچنان ناشناخته و نفهمیده در گوشه‌ای باقی مانده باشد. اما چه چیزی ما را به سمتی می‌برد كه بخواهیم حتی برای زمان كمی فكر كنیم دنیایی از تمام عجایب و اتفاقات كشف نشده وجود دارد! جایی كه خیالات نسل‌های بسیاری از گذشتگان‌مان به راحتی، وجود پیدا می‌كند! می‌دانیم كه كشش ما برای درك و هضم این دنیای عجیب، باعث تكثر كتاب‌های هری پاتر شده؛ انگار می‌خواهیم هرچه بیشتر و بیشتر از كوچكترین اجزای این دنیای جدید سر در بیاوریم. این كوشش، من را به یاد تلاشی كه بچه‌های چند ساله برای كشف محیط اطراف خود می‌كنند می‌اندازد! دیده‌اید؟! یك كودك خردسال، چنان یك فنجان را برانداز می‌كند و تكان می‌دهد انگار چیزی مهمتر از آن در دنیا نیست! یا مثلا چنان سرگرم باز و بسته كردن در یك اتاق می‌شود كه انگار سرگرم كشفی شگفت‌انگیز است! هر اتفاق اطرافش را به دقت زیر نظر می‌گیرد و سعی می‌كند روابط پیچیده‌ی (!) بین آنها را كشف كند! بچه‌ها این روند را آنقدر ادامه می‌دهند تا از طرف بزرگسالان به دنیای جدید عادت داده شوند! بچه‌ها عادت نمی‌كنند! ما آنها را به این كار وادار می‌كنیم! كم‌كم سعی می‌كنیم به آنها بفهمانیم كه می‌توان همه چیز را نادیده گرفت و به چیزی توجه نكرد! كم‌كم این حس را درون آنها خفه می‌كنیم و بچه‌ها بزرگ می‌شوند!
این مقایسه من را به یك نتیجه‌گیری ساده می‌كشاند! شاید ما در پس تمام حفاظ‌هایی كه در ذهنمان برایمان به وجود آمده و شاید بعدها خودمان هم قویترش كرده باشم، تمایلی به بازگشت به آن دنیای عجیب و سحرآمیز كودكی با تمام چیزهای عجیب و غریبی كه در اطرافمان بود داشته باشیم! میل به كشف دنیایی تازه و عجیب (!) كه پر از ناشناخته‌هاست، دنیایی كه در آن می‌توان دوباره یك فنجان را در دست گرفت و با تعجب و حیرت به آن نگاه كرد و منتظر ماند تا هر لحظه اتفاق عجیبی از آن سر بزند! مثلا دهان باز كند یا خودش از نوشیدنی پر شود یا حرف بزند یا داغ شود یا ...! چنین میلی می‌تواند یكی از مهمترین دلایل باشد اما چیزهای دیگری هم هست كه به آن اضافه می‌شود.

مهمترین عنصر هری پاتر، تخیل است. اصولا این كتاب‌ها در مجموعه‌ی فانتزی یا تخیلی قرار می‌گیرد. در این مورد هم یك مشكل اساسی وجود دارد. اكثر ما تخیل را چیز مسخره‌ای می‌دانیم. این كاملا عاقلانه است كه چنین نظری داشته باشیم! چون تخیل به نوعی مخالف عقل است! هیچ كدام از حواس پنجگانه نمی‌تواند ارتباطی با تخیلات برقرار كند. نه قابل لمس است نه می‌توان با چشم دید! یك خیال را فقط خیال‌پرداز می‌بیند. چنین چیزی چه ارزشی می‌تواند داشته باشد؟! این بزرگترین نقطه ضعف و مشكل تخیلات است! اما با همه‌ی اینها، خیالات، لذت‌بخش‌ترین همراه هر كسی است. جایی كه می‌توان هر ناممكنی را بی هیچ هزینه‌ و وقتی ممكن كرد! می‌توان به چیزی دست پیدا كرد و به نوعی هر محدودیتی را از بین برد! سر كردن در این دنیای بی‌محدودیت است كه خیال را زیبا و دلنشین می‌كند! از طرف دیگر، خیالات هم برای خودش تاریخ دارد! بسیاری از خیالات گذشتگانمان به ما رسیده و (احتمالا مغز به مغز!) منتقل شده! حتی شاید بشود گفت كه خیالات ما به شدت تحت تاثیر گذشتگان و در واقع "غیر منحصر به فرد" است!! خیالات ما (شاید تحت هجوم خیالات گذشتگان!) غالبا به ما تعلق ندارد! برای مثال خیال پرواز، معلوم نیست از كجای تاریخ شروع شده! اما در كنار همه‌ی اینها، استدلال عقلی كه این خیالات را باطل و بیهوده تلقی می‌كند هم همراه آنها به ما رسیده است. از پیوند این دو عنصر می‌توان درباره‌ی یكی دیگر از دلایل موفقیت هری پاتر صحبت كرد.
هری پاتر، دنیایی خیالی است كه هر خیال‌پردازی را به تحسین وا می‌دارد! اما این دنیایی خیالی، یك فرق اساسی با بقیه دارد! در مرز صفحات كتاب، تنها نقطه ضعف خیالات را ندارد! بگذارید طور دیگری بگویم. در این داستان، مرز بین خیالات و واقعیت برداشته می‌شود. در واقع آن استدلال عقلی كه خیالات چیزی جز اتلاف وقت نیست را مورد حمله قرار می‌دهد! در این داستان، "قانون رازداری"، چیزی است كه طی نسل‌ها از آن حفاظت شده و هدف آن جدا نگه‌داشتن و مخفی كردن مرز خیال و واقعیت است! در واقع كمكی به ذهن خیال‌پرداز خواننده! یعنی در واقع خواننده‌ی خیال‌پرداز ما می‌تواند فكر كند كه این تخیلات واقعی بوده‌اند (برداشتن مرز) و اگر تا به حال آنچه در محدوده‌ی خیالات بود، به محدوده‌ی واقعییت داخل نمی‌شد، به این دلیل است كه قدرت‌هایی كه در آن محدوده هستند (و البته قویترند) مانع این اختلاط و روشن شدن حقیقت می‌شدند! این موضوع به قدر خود در قابل هضم و درك و پذیرش داستان كمك می‌كند.
عنصر دیگری كه به قوی‌تر شدن این دنیای خیالی كمك می‌كند، استفاده از تاریخ تخیلات است! كلماتی مانند سیمرغ، غول، جن، لولو، آدم‌های دریایی و بسیاری چیزهای دیگر، از تاریخ تخیلات قرض گرفته شده و در اینجا وجودشان تایید می‌شود. خودشان، زندگی‌شان و ارتباط‌شان با انسان‌ها توصیف می‌شود و چون در محدوده‌ای از اختلاط تخیل و واقعیت هستند، قابل پذیرش می‌شوند! این استفاده هم به همراهی ذهن خواننده كمك می‌كند.

عنصر دیگری در دنیای این داستان وجود دارد كه من را به یك مقایسه می‌كشاند. به شباهت دنیای هری پاتر و دنیای آدم‌های فضایی فكر كرده‌اید؟ هر دو موجوداتی ذهنی در دنیایی ذهنی هستند. آیا شباهتی بین تمام هزینه‌ها و تلاشهایی كه برای كشف وجود حیات در جایی دیگر از كیهان صرف می‌شود و تلاش برای درك و كشف دنیایی از موجودات ذهنی كه شاید در مرزی از تخیل و واقعیت ساخته‌ شده‌اند، وجود ندارد؟ بر اساس قوانین ساده‌ای از احتمالات، می‌دانیم كه احتمال وجود حیات نه فقط در كهكشان ما بلكه در كل كائنات، بسیار بسیار زیاد است. احتمالی كه فقط با چند خط استدلال، هر كسی را قانع می‌كند كه ما نه تنها اولین و آخرین موجودات دارای حیات نیستیم، بلكه در قبال كل حیات كیهان، بسیار ناچیزیم! هر چند هنوز وسایل علمی ما آن قدر قوی نیست تا بتوانیم حتی به درستی تمام منظومه‌ی شمسی و سیارات اطرافمان را جستجو كنیم اما امید به كشف و دیدار با موجودات فضایی، سالانه هزینه‌های هنگفتی را خرج تحقیقات علمی می‌كند. این میل به شناخت و دیدار با موجودات غریب، می‌تواند در داستان هری پاتر هم متجلی شود. میل به این باور كه غیر از ما، كسان دیگری هم (شاید با ویژگی‌های متفاوت از ما) وجود دارند و جستجو برای راهی برای ارتباط با آنها، احتمالا در استقبال از این داستان، بی‌تاثیر نبوده است. میل به قبول اینكه جادوگرانی كه توانایی‌ها و ویژگی‌های خاص خود را دارد، در نزدیكی ما هستند و شاید زندگی شبیه به ما هم داشته باشند، به نظر من در قبول طرح كلی داستان در ذهن خواننده تاثیر خاصی دارد. اما مهمتر از آن، اینست كه می‌توان میل به قبول و جستجوی موجودات دیگر را به شكل دیگری توجیه كرد. شاید انسانی كه از جامعه‌ی اطراف خود راضی نیست و ارتباطات انسانی آن را قابل توجه و قابل قبول نمی‌داند، در دنیاهای دیگری (در آسمانها!) به جستجویی چیزی كه در روی زمین پیدا نكرده، می‌پردازد! با چنین استدلالی و توجه به مقبولیت داستانهایی كه حكایتی از دنیاهای غیرعادی ارائه می‌دهند، حتی می‌توان عناصر نگران كننده‌ای را در عمق هری پاتر و امثالهم پیدا كرد!

ماجرای استقبال از هری پاتر، مسلما به این چند نكته‌ی كوچك ختم نمی‌شود. شاید استفاده از عناصر مشابه دنیای ما، در دنیایی كه انتظار داریم به شكل دیگری باشد هم به مقبولیت آن كمك كرده است. استفاده از ویژگی‌ها و روابط انسانی و جامعه‌ای مشابه با دنیای واقعی، حتی در بهتر قبول كردن كل طرح داستان و ارتباط خواننده و نویسنده موثر است. اما مهمتر از همه، به نظر من دلیل این همه استقبال از چیزها و دنیاهای عجیب بسیار بیشتر از توجیهی است كه در ابتدای این مطلب آمده و به نظرم مهمترین بخش در تحلیل هری پاتر باید بررسی چنین جنبه‌ای (كه در جنبه‌های دیگری از زندگی‌مان هم خودش را نشان می‌دهند) باشد. میل و كششی كه به هر چیز عجیب داریم، واقعا عجیب است!


پ.ن بعد از خواندن حدود 5 هزار صفحه هری پاتر، این مطلب خیلی هم طولانی نشده!!


::samic::
نوشته شده در مهر 86

مطالب گذشته