تقليد و تركيب


موضوع بسيار ساده و بسيار پيچيده است. ابتدا چند سوال و جواب ساده.
چرا بمب اتم همزمان با تولد مسيح توليد نشد؟ جواب ساده اين است كه انسان در آن زمان به چنين تكنولوژي نرسيده بود! چرا نسبيت را ارسطو بيان نكرد؟ چون هنوز نظريات و مقدمات نسبيت بيان نشده بود. چرا ما تعطيلات آخر هفته را در مريخ نمي‏گذرانيم؟ چون هنوز بسياري از الزامات و مقدمات سفر به فضا فراهم نشده است.
به راحتي نتيجه مي‏گيريم كه هر اختراعي، در مقدمه به اختراعات ساده‏تري نياز دارد. يا به عبارت ديگر سيري تكاملي در اختراعات وجود دارد. تا اينجا هيچ چيز عجيبي وجود ندارد اما اگر بگويم تفكرات انسان هم بر اساس تكامل است چندان چيز عجيبي نگفته‏ام. همان موضوع قديمي تز، آنتي‏تز و سنتز است. يك نظريه يا فكر داريم (تز)، نظري مخالف آن به وجود مي‏آيد (آنتي‏تز)، نتيجه تركيبي از هر دو است (سنتز).
من از اين نتيجه‏گيري‏هاي ساده به بخش پيچيده موضوع مي‏رسم.

مي‏خواهم بگويم انسان نمي‏تواند هيچ فعل جديدي انجام ندهد. ما براي انجام هر كاري به مقدمه احتياج داريم. بگذاريد شوك اصلي را بزنم! به نظر من ما هنوز همان ميمون‏هاي مقلديم! تنها توانايي ما تركيب است. ما الف را مي‏گيريم. ب را مي‏گيريم. اين دو تقليد را با هم تركيب مي‏كنيم و ث را مي‏سازيم! (به قول معروف از ١ و ٢، نتيجه مي‏شود ٣) يك مثال ديگر! من شخص١ را در حال روزنامه خواندن مي‏بينم. شخص٢ را نشسته روي صندلي مي‏بينم. اينها را تركيب مي‏كنم. پس روي صندلي مي‏نشينم و روزنامه مي‏خوانم! به همين سادگي. ما فقط توانايي تقليد و تركيب داريم. اگر من هر كدام از اين دو شخص را نديده باشم محال است بتوانم چنين كاري كنم! اين تركيب‏ها همه جاي زندگي ماست. در زندگي روزمره، در اختراعات، در تفكر و در همه چيز. گاهي پيدا كردن همه عناصر اوليه يك تركيب بسيار سخت مي‏شود؛ چون عناصر بسيار زيادي در محيط اطراف ما وجود دارد. گاهي هم اين عناصر آنقدر بارز است كه به شكل تاريخ آن تركيب ثبت مي‏كنيم.
مثال ثبت تاريخي اين عناصر آنجاست كه وقتي تاريخ يك اختراع يا تفكر را مرور مي‏كنيم، متوجه مي‏شويم مخترعين يا متفكرين يا هر كس ديگري كه اسمي از او به دليل كاري وجود دارد در واقع فقط تكه‏ي آخر پازل را در جاي خودش قرار داده است! اين موضوع تا جايي پيش مي‏رود كه گاهي آن فرد را واقعا نفر اصلي نمي‏دانيم! مثلا تلفن را بل كشف نكرد همانطور كه برق كار اديسون نبود! حتي همين داروين (كه اساس اين مطلب در واقع به نظريه او برمي‏گردد) تكامل را كشف نكرد.

نتيجه‏گيري‎هاي انحرافي:
شايد يك برداشت بد اين باشد كه ما فقط مسير اتفاقات هستيم! اما به راحتي مي‏توان گفت كه نمي‏توان براي انجام كاري ادعا كرد! ممكن است من يا شما در آينده يك مخترع يا متفكر باشيم؛ تنها كافيست در نقطه تلاقي به وجود آمدن قرار بگيريم. نتيجه‏گيري بدي (دردناكي) است وقتي بگوييم اگر همين داروين ما، يك روز، يك ساعت و يا حتي جز كوچكي از زمان، ديرتر يا زودتر به دنيا مي‏آمد الان تكامل را به اسم فرد ديگري مي‏شناختيم! (و نه تنها براي ما، براي خودش هم هيچ فرقي نمي‏كرد!) در واقع پيشرفت‏هاي انسان از يك سير تكاملي تاريخي است.
يك برداشت ديگر اين است كه انسانهاي يك زمان (چون با عناصر اوليه مشابهي براي تركيب كردن مواجه هستند) همه مثل يكديگرند. مثل يكديگر عمل مي‏كنند و مثل يكديگر واكنش نشان مي‏دهند. مطلب ”همه چیز در آینه“ را براي همين موضوع نوشتم. در واقع وقتي ما خودمان را در انيميشن مي‏بينيم، تعجب مي‏كنيم و خوشمان مي‏آيد!
برداشت ديگر اين است كه ما اساسا قادر به خلق نيستيم! ما نمي‏توانيم حتي يك فكر، ايده يا نظر را از هيچ به وجود بياوريم. ما فقط تركيب مي‏كنيم. در واقع نظر و فكر درست، تنها يك تركيب درست يا تركيب مناسب در لحظه است.
برداشت ديگري است كه با فراهم كردن عناصر يكسان مي‏توان به نتيجه يكسان رسيد. مثال ساده: ممكن است اين مطلب براي شما غيرقابل قبول باشد. اين حالتي است كه شما با عناصر سازنده اين فكر يا تركيب مناسب آن برخورد نكرده‏ايد. (و مسلما عناصر سازنده‏اي وجود دارد؛ چون من اين مطلب را نوشته‏ام و من نمي‏توانم خلق كنم) اما اگر من براي اين مطلب مقدمه طولاني‏تري بسازم (مثلا يك سال در حول و حوش موضوع حرف بزنم!) در واقع عناصر لازم را براي شما كنار هم قرار داده‏ام و در آن زمان اين مطلب براي شما كاملا قابل قبول است!

پ.ن تا فردا صبح مي‏توان براي اين موضوع نتيجه‏گيري كرد اما من ترجيح مي‏دهم بروم بخوابم!
پ.ن2 متوجه شباهت اين موضوع و مطلب ”چگونه انسان مي‏شويم“ شديد؟!


::samic::

نوشته شده در خرداد 86

مطالب گذشته