از خودگذشتگی به سبك ما!
یكی از جاهایی كه بیش از همه تجلیگاه روابط ما و انسانهاست، سفر است! در چنین موقعیتهایی اصولی از روابط انسانی، برایمان اهمیت ویژهای پیدا میكند. احساس مسئولیت در برابر همسفران و به قول معروف "خوش سفر بودن" مشخصهای است كه سعی میكنیم در كنار همسفرانمان رعایت كنیم. اما اكثر ما آنچنان اجتماعی نیستیم و تحمل آدمها را نداریم!! پس بازی كردن چنین نقشهایی برایمان خیلی هم راحت نیست! راستش خیلی از اوقات كم میآوریم!!
بگذارید مثالی از نسل سومیهای انقلاب بزنم! نسل سوم وقتی به سفر میرود چنین ویژگیهایی ندارد. اگر یكی از آنها مشكلی داشته باشد، آن را به اشتراك میگذارد! یعنی مثلا اگر یكی از ما در سفری دنداندرد بگیرد، سعی میكند آن را مخفی كند یا حداقل دردش را به دیگران منتقل نكند! اما یك نسل سومی چنین محدودیتی ندارد! بر اساس همین مثال، او دردش را با دیگران به اشتراك میگذارد. اگر كسی توانست كاری كند كه هیچ! اما اگر مشكل ادامه داشت، تا كنسل كردن آن برنامه هم پیش میرود و اصولا قدرت بازدارندهای ندارد! جالب آنكه كه دیگران هم توقع دیگری ندارند و در واقع در برابر یك مشكل، همه با هم میسوزند! مثلا برای همان مثال، همگی به خانه برمیگردند و حتی هیچ كدام گلهای از اینكه برنامهشان كامل انجام نشد نمیكنند! البته سوتفاهم نشود! نسل سوم برای یك سفر، برنامهریزی نمیكند! مثلا اگر قرار است جمعه به شمال بروند، برخلاف ما كه حداقل از یك هفته قبل یا یك ماه قبل برنامهریزی میكنیم، پنجشنبه شب و حتی جمعه صبح تصمیم به چنین كاری میگیرد! اینچنین است كه سفر كردن برای نسل سومیها (البته فقط برای خودشان) بسیار بسیار راحت است!
ما اما اینطور نیستیم! غیر از موارد بالا، اكثر ما سعی میكنیم نقش دیگری را هم بازی كنیم! نقش سرپرست مجازی! به این صورت كه مدام در این فكریم كه آیا به دیگران خوش میگذرد؟ آیا كسی مشكلی ندارد؟ چطور به دیگران كمك كنیم؟ و این از خودگذشتگی و فداكاری تا جایی پیش میرود كه تجربهی خود شخص از آن سفر در حد پدر یا مادری دلسوز و نگران، كاهش پیدا میكند! و وجود یك شخص ناسازگار (مثلا یك نسل سومی) میتواند آن سفر را برای این سرپرست مجازی ما، زهرمار كند!! اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود! سرپرست مجازی هم از فولاد نیست و در لحظهای طاقتش تمام میشود و سد تحمل و بردباری میشكند و آن وقت است كه به تنهایی میتواند نقش یك گله نسل سومی را بازی كند! (همان قدر ویرانگر!!)
اینجاست كه من به فكر نمونهی معاصر سفر كردن (یعنی به سبك نسل سوم) میافتم!
پ.ن در این نوشته، یك "ما"ی كلی وجود دارد! منظورمان شخص خودمان نیست!
پ.ن2 دوست عزیز! منظورم این نبود كه طاقت شما هم تمام شد! اما خودمانیم! نزدیك بود!!
نهپ.ن یك نكته: از وقتی موتور خریدم و مدام حواسم به پر و خالی شدن باك بنزین است، یادم میرود موبایلم را شارژ كنم!
::samic::
نوشته شده در مرداد 86
مطالب گذشته